جدول جو
جدول جو

معنی سه خوان - جستجوی لغت در جدول جو

سه خوان
قایل به تثلیث: مسیحی
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
فرهنگ لغت هوشیار
سه خوان
مسیحی، که قائل به سه اقنوم اب، ابن و روح القدس باشد
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
فرهنگ فارسی عمید
سه خوان
((~. خا))
قایل به تثلیت، مسیحی
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه خان
تصویر سه خان
خانه سوم از نرد سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست خوان
تصویر دست خوان
سفره و دستار خوان پیش انداز دستار خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده خوان
تصویر ساده خوان
آنکه در آواز خواندن تکلف نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبز خوان
تصویر سبز خوان
آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق خوان
تصویر سبق خوان
یادگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب خوان
تصویر شب خوان
مرغ سحر خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزخوان
تصویر سبزخوان
آسمان، زمین پرگیاه، سبزه زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبق خوان
تصویر سبق خوان
کسی که نزد استاد درس می خواند، متعلم، شاگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه خوان
تصویر قصه خوان
کسی که از روی کتاب برای دیگران قصه بخواند، قصه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست خوان
تصویر دست خوان
دستارخوان، سفره، سفرۀ بزرگ، دستمال سر سفره، نواله، دست خوان
فرهنگ فارسی عمید
داستان خوان داستان سرا کسی که قصه ها را از روی کتاب برای دیگران خواند، قصه پرداز داستانسرا: در امر معروف و نهی از منکر بنوعی مبالغه فرمودند که قصه خوانان و معرکه گیران از اموری که در او شایبه لهو و لعب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
اوستاخوان: چه مایه زاهد (و) پرهیزگارصومعگی که نسک خوان شدبرعشقش وایارده گوی. (خسروانی مزدیسنا. 90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا خوان
تصویر وا خوان
دوباره خواندن وا خوانی، مقابله کتب مطابقه: (... و نادانی غالب کتاب و عدم اعتنا بواخوان و مقابله را بران بیفزاییم)، امتحان درستی و نادرستی دو قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست خوان
تصویر دست خوان
((دَ خا))
سفره و دستار خوان، پیش انداز، دستارخوان
فرهنگ فارسی معین
ویژگی آوازه خوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و هم آهنگ نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب خوان
تصویر شب خوان
مرغ سحرخوان، بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، زندوان، فتّال، زندواف، هزاردستان، مرغ چمن، بوبرد، مرغ خوش خوٰان، شباهنگ، صبح خوٰان، مرغ سحر، عندلیب، بوبردک، هزار، هزاران، زندلاف، هزارآوا، زندباف
فرهنگ فارسی عمید
согласующийся
دیکشنری فارسی به روسی
конгруентний
دیکشنری فارسی به اوکراینی